سو تیام

سو تیام

موسیقی سنتی ایران
سو تیام

سو تیام

موسیقی سنتی ایران

موسیقى اصیل بختیاری

موسیقى اصیل
و سلحشورى هاى یک قوم
277941.jpg
هوشنگ فرجى فر

موسیقى قوم بختیارى از انواع موسیقى ایرانى است که در گذر قرن ها بکر و اصیل مانده و نواهایش برگرفته از خلقیات عشایر کوچنده بختیارى است. اعتلاى این گونه از موسیقى که در سالیان اخیر توجه بیشترى نیز بدان مبذول شده، مرهون تلاش بزرگانى بود که عمر خویش را براى احیاى آن صرف کردند. گفت وگو با دکتر اردشیر صالح پور استاد دانشگاه نیز با چنین رویکردى صورت گرفت. صالح پور در این گفت وگو با تحلیل موسیقى بختیارى و ویژگى هاى آن، بر نقش بزرگان بویژه مرحوم مسعود بختیارى در این زمینه اشاره کرد که از نظر مى گذرد:

به طور کلى، من بر این اعتقادم که هنر ایرانى بر سه رکن «شعر»، «موسیقى» و «معمارى» استوار است و این سه گونه شاخصه ها و مؤلفه هاى اصلى فرهنگ و هستى شناسى ما را ابراز مى دارند. «شعر» و «موسیقى» با هم خویشاوندى ازلى دارند و معمارى نیز گاه به کمک حجم و ماده هنرمند ایرانى به شعر و غزل نزدیک شده است. پس دوباره به شعر بازمى گردیم که گویى در فرهنگ ایرانى محور اصلى و اساسى است و بیهوده نیست که ما این همه شاعر داریم و شعر صدا و تپش فرهنگى روح و جان و قلب ایرانى است، نشانه هایى از حیات و سرزندگى؛ ملتى که کلامش «شعر» است و صدایش «موسیقى» و قومى که موسیقى و ترانه ندارد، زنده نیست...
اما موسیقى بختیارى برخلاف همه محدودیت هایش که به لحاظ ابزارى به سازهایى چون به کرنا و سرنا و دهل و نى و گاه کمانچه خلاصه مى شود، وسعت و بى کرانگى خاصى دارد که این خلأ را شعر و کلامى که بر زبان و ذائقه مردمان این دیار جارى است، جبران مى کند. به همین اعتبار، این موسیقى براى همه بخش هاى اصلى و جدى زندگى موسیقى خاصى دارد که در خور شأن و منزلت آن مقوله است و موسیقى در تار و پود هستى و حیات ایل جارى و سارى است و حضورى انکارناپذیر دارد. کرنا و دهل در شمار قدیمى ترین سازهاى ایرانى است که در جنگ و حماسه و شهامت ها و رشادت ها کارآمد بوده و نیز سرنا که بار تغزل و شادى را به دوش کشیده است. بر این دو عنصر سازنده و اساسى، باید رسم و آئین را نیز که جنبه هاى میدانى و نمایشى را ابراز مى دارد، افزود. همه این مفاهیم ریشه و دیرینگى آن ها را به مناسک و رسوم کهن ایران باستان خصوصاً از ساسانیان به این طرف مى رساند که وضعیت و شرایط زیستگاهى و موقعیت هاى کوهستانى و عدم دستیابى بیگانگان باعث اصالت و دست نخوردگى این فرهنگ شده و این دیار کمتر ذهن خود را دستخوش تهاجم هاى بیگانگان کرده است.
چگونه موسیقى اصیل مقامى جایش را به موسیقى تصنیفى و امروزى داده است؟
تحولات اجتماعى، ارتباط و آشنایى با فناورى، تغییر نوع معیشت و اسکان عشایر و تحولات نظام شهرى کم کم زمینه بروز این تحولات را فراهم ساخت. در ولایات گرمسیر، پدیده نفت و صنعت آن که اتفاقاً بختیارى نصیب کمى از آن در سرزمین خود دارد، به سرعت زندگى عشیره اى و ایلیاتى را شهرى و مدرن کرد. اگرچه بستر و زمینه همچنان سنتى و ایلیاتى باقى ماند و رفاه اولیه و نسبى نیز نتوانست صفاى ایل و مال را از بختیارى بگیرد و همچنین حسرتى به دلتنگى در ترانه هاى گرمسیرنشینان متجلى شد. «توشمال ها» این نوازندگان حقیقى موسیقى بختیارى نیز در این برزخ فرهنگى مدتى در خلأ و سرگردانى باقى ماندند ولى زود به راه خود هرچند کمرنگ تر ادامه دادند. رادیو و رسانه هاى دیگر نیز شرایط تازه اى را طلب مى کرد و «صفحه ها» و «گرامافون ها» با همان نزدیکى و آشنایى و قرابت فرهنگى این کار را دنبال کردند و با آمدن کاست موسیقى شکل و شمایل دیگرى پیدا کرد. هرچه ما پیشتر آمدیم، با اصالت ها بیشتر فاصله گرفتیم. در صفحات اولیه گرامافون نیز نواى ساز «توشمال ها» همراهى مى کرد اما کم کم این وظیفه به سازهاى ایرانى محول شد و گذشته از خوانندگان نام آشنایى چون رمضان کارآزموده، موسوى، سردار علاسوندى، پروین عالى پور و چند تن دیگر باید به شکل جدید ترانه سرایى و تصنیف خوانى در قالب نوین اشاره کرد که رادیو اهواز و رادیو نفت ملى آبادان به دلیل اقلیمى و مسجدسلیمان به عنوان پایگاه فرهنگ و فناورى نقش انکارناپذیرى در این گذار تحولى داشتند. در همین شرایط و بر همین بسترها، یک اتفاق تازه، اصولى و حقیقى شکل مى گیرد که سرآغاز منشأ تحول و نگاه تازه اى در ترانه خوانى و تصنیف سرایى در موسیقى بختیارى است.
کدام تحول و اتفاق؟
ظهورمرحوم مسعود بختیارى ( بهمن علاءالدین )که صداى راستین ایل را از حنجره تغزل و حماسه ها خواند و عشق و عواطف را بر همان پایه و بستر به شکل تازه اى مطرح کرد که هم کهنگى داشت و هم رنگ و بوى امروزى به خود گرفت. جمع این سه موهبت با صداى مرحوم بهمن علاءالدین جریان تازه اى را مطرح ساخت و افق نوینى در آسمان موسیقى ایل چونان ستاره اى درخشیدن گرفت.
بى شک حنجره بهمن علاءالدین یک اتفاق در موسیقى بختیارى بود، اتفاقى که دیگر تکرار نخواهد شد. صدایى بى بدیل و متفاوت که کمتر در تاریخ اقبال یک قوم محقق مى شود. صدایى برخاسته از ژرفاى فرهنگ زاگرس و هویت ایلیاتى که بى ریا و بى تکلف بر دل ها مى نشست و جان ها را در لهیب همیشه فروزانش روشنایى مى بخشید. نخستین ترانه ها طبق سنت آن روزگار عاشقانه و تغزلى بود مثل «دختر لچک ریالى» و یا «تنگ بلور» و «گل نازدار» و البته این اشعار در نوع مضامین عاشقانه اش بدیع و متفاوت بود و هر کدام براى خود سبک و سیاق تازه اى را در عین وفادارى به اصالت ها ابراز مى کرد. چند تاى آنان نیز این توفیق را داشته که نه تنها در دل شهرنشینان بختیارى بلکه به نواى سازینه ها و دستمال بازى «توشمال ها» نیز راه پیدا کنند و تقریباً همه ترانه هاى بهمن علاءالدین با تنظیم خود بوده است. رادیو اهواز در انعکاس این آثار آن زمان کوشش ویژه اى داشت. اداره فرهنگ و هنر خوزستان نیز پایگاهى براى این فعالیت هاى درخشان بود و هنرمندان بسیارى از آنجا برخاسته اند و در کنار این زمینه ها موسیقى شوشتر و دزفول و بندرى و بهبهانى و غیره به حیات و فعالیت خود با همان وفاق ملى خوزستان در کنار یکدیگر ادامه مى دادند.
آیا خوانندگان دیگرى هم در آن سال ها راه او را دنبال کردند؟
به فاصله سال هاى ۵۰ تا ۵۷ خیر، چرا که او ستاره فروزان موسیقى بختیارى بود که تسلط اشراف و قابلیت هاى ممتاز صدایش همه را بى نیاز از این ماجرا مى کرد. تنها به یاد دارم خواننده جوان بختیارى دیگرى به تأسى از او به نام «مقدم» قصد شروع کار را داشت که خوب هم مى خواند. اما نمى دانم چرا ادامه نداد و یک یا دو تصنیف بیشتر از او نشنیدم. او با اداره فرهنگ و هنر همکارى داشت، اما خیلى زود به محاق فراموشى رفت. پیگیرى، عشق و علاقه و آشنایى عمیق با زندگى ایلى و ارتباط انفکاک ناپذیر با عشایر بختیارى در تعالى صداى او نقش بسزایى داشت و روز به روز و سال به سال آثار وى غنى تر و پخته تر و صدا و کلامش پرنفوذتر و شیواتر مى شد.
وقفه زمان انقلاب چندسالى به طول انجامید و پس از چندى کاست معروف «مال کنون» با تنظیم «عطاجنگوک» با نام مستعار «مسعودبختیارى» به جاى علاءالدین اقبال شگفتى آفرید و باردیگر دل ها را تسخیرکرد. هم اکنون پس از گذشت ۲۰ سال این مجموعه در شمار پرفروش ترین نوارهاى موسیقى بختیارى است.
دلایل موفقیت او درچه بود، شخصیت فرهنگى یا صداى خوب؟
هردو. هردوى این مفاهیم چون دو بال است که هنرمند با آن ها به تعالى و کمال مى رسد. مناعت طبع، آزادى و شناخت منزلت و ارزش والاى هنر مانع از آن مى شد که به سوداگرى هاى رایج روبیاورد و به هر اثر مبتذلى تن در دهد. او تنها به اصالت ها مى اندیشید، او هم سراینده و ترانه سرا بود و هم خواننده و هم ملودى و آهنگ ها را خود مى ساخت. کمتر این سه عنصر یکجا در یک تن گردهم مى آیند. به گمان من، هنرمند دروهله اول باید انسانى بافرهنگ و بافضیلت باشد، یک انسان کامل. تنها داشتن صداى خوب کافى نیست، باید فرهنگ داشت. قطعاً این امور درماندگارى شخصیت فرهنگى و هنرى وى بى تأثیر نبوده است. این اواخر هم که کم در محافل و تریبون ها ظاهر مى شد و بیشتر در همین کرج در خلوت و غربت خویش تنها به ایل و فرهنگ زاگرس مى اندیشید و مى سرود و مى خواند و صد حیف و دریغ که بسیارى از اشعار و ترانه ها در حنجره بلورینش باقى ماند و مرگ مجال نداد تا نغمه و توانى دیگر و تازه تر سازکند. دریغ از آن کبک خوشخوان بختیارى.
ترانه هاى او در سالهاى پس از انقلاب چه خصیصه و حال و هوایى به خود گرفت؟
شخصیت فرهنگى او عامل مؤثرى براى رشد و کمال اندیشى اش شد. مضامین عاطفى کم کم جاى خود را تا حدى به مسائل اجتماعى داد، اما نه چندان که از عشق و احساس بازافتد. یکى از خصلت هاى همیشگى شعر او عشق و محبت و دوستى و مهر بود و ترکیب هاى تازه و نوآورى هاى اجتماعى به همراه مفاهیم همبستگى و وفاق و صلابت و تعالى رنگ تازه اى به سرودهایش مى بخشید که بخشى از آن در «برافتو» و «آستاره» قابل اشاره است.
مناسبات زندگى ایلى چطور؟
آن ها اصل و اساس بودند و باقى امور با تحولات آشکار امروزین پیوند مى خورد و ظلم ستیزى و همدلى و برادرى و مهر و الفت در لابه لاى ترانه ها و اشعار موجى از پاکى را مطرح مى ساخت. او خود گفت:
مو که از پاکى دلم چى آسمونه
ندونم سى چه چنو بام سرگرونه
(من که از پاکى و صفا دلم چون آسمان است، نمى دانم چرا روزگار این قدر با من سرسنگین و نامهربان است)
و نیز همیشه از بى وفایى گله مند بود و از هجرو جدایى مى نالید و عاشق و پاکباز باقى ماند و سرشار از مهر و فرهنگ کوهستانى بختیارى بود.
چند ترانه «چشمه کوهرنگ» و «هیارى» نمودار کاملى اززندگى ایلى بود و نیز آرمان سروده «کاشکى» که آرزوى همه ایل است. در آخرین سروده ها، ابعاد اجتماعى بسیارقوى و آشکار بود و چند ترانه ناخوانده و پخش نشده داشت که بیداد مى کرد، چه به لحاظ شعر و چه از نظر ملودى و صدا. او تازه در آستانه تحول و تکامل شعرى و اوج پختگى قرارگرفته بود و مى رفت که شاهکارهاى شگفت انگیزى را کامل تر و بهتر از آثار ارزشمند موجودش ارائه دهد که دریغ، این موهبت از فرهنگ و هنر بختیارى با ازدست رفتن وى به تاریکى نشست. به هرروى، او موسیقى بختیارى را به اوج رساند و منزلتى رفیع بخشید و موسیقى ایل وامدار تلاش هاى خستگى ناپذیر اوست و او افق و کرانه هاى تازه اى را در موسیقى بختیارى پدیدآورد که به یادماندنى و خاطره انگیز است. او همواره به فرهنگ ایلى نگاه تازه اى داشت . او از ایل و آرمان هایش نگسست و این پیوستگى را همچنان ادامه داد. هیچ تضادى هم ندارد که آنانى که از سویى شهروند امروزین اند، به تعلقات ارزشى ایل خود هم متوجه باشند. او برآیند این دو بود حتى دیگران هم او را تحسین مى کردند، نه فقط ایل.
در نبود او، موسیقى بختیارى چه وضعیتى خواهد داشت؟
گفتم که از آن شکوه و هیبت ایل بختیارى تنها یک صدا باقى مانده بود و آن هم از ما دریغ شد. متأسفانه، به ناگاه و چه زود زیباترین ستاره موسیقى بختیارى غروب کرد. اکنون خلأ و کمبودش بیش از گذشته احساس مى شود. دیگران هم مى خوانند ولى هیچ کدام به قدر و منزلت او نمى رسند. او در اوج بود و در همان قله باقى ماند. کار سختى است براى دیگران اگر بخواهند بخوانند و بمانند باید خود را بالا بکشند.منظورم آن نیست که کار او را تقلید و تکرار کنند که بعضاً به اشتباه چنین کار را مى کنند. رمز موفقیت او آن بود که خودش بود. نمى شود او را با گذشتگانش مقایسه کرد. در هنر هیچ چیز نباید مثل دیگرى باشد. هر چیز در وهله اول قائم به خود است. تنوع و تفاوت و زیبایى هم در همین است. مثل زندگى که هیچ چیز مثل چیز دیگر نیست. هنرمندان بختیارى باید راه خودشان را بروند و کار خودشان را دنبال کنند و از تکرار و پس روى و مشابه سازى پرهیز کنند. شاید به همین دلیل بود که او هیچ وقت شاگردى نداشت، اگرچه همه مى خواستند مثل او باشند. به خاطر دارم رهنمود همیشگى اش هم همین بود: بروید به موسیقى اصیل بختیارى یعنى «توشمال» گوش بدهید. ما هر چه داریم از«توشمال ها» داریم که این نوا و نغمه هاى کهن را حفظ کرده اند . صدا و هویت اجدادى زاگرس و فرهنگ والایش در همین نواها و نغمه ها نهفته است.
 
 منبع: روز نامه ی ایران